u خانه
u مدیریت
u پست الکترونیک
u شناسنامه
جمعه 87/4/28 ساعت 7:55 صبح محسن من : از آخرین باری که دیدمت دو سال میگذره ، ماهها و روزهای سختی که هیچگاه از یادم نمیره ، همه من انتظار بود و همه تو ... چرا محسنم ؟ تو که برای من تجلی عشق بودی و اسوه ناز ، دیگر تو چرا ؟ در قاموس تو واژه نامرادی معنایی نداشت !! و تو برایم نهایت بودن بودی ، و نهایت باران عشق ، آخر تو چگونه توانستی بی خبر و بی اعتنا از همه من بگذری ؟!! مگر در من چه دیدی که اینگونه رهایم کردی ؟ منکه همه وجودم برای تو بود ، نبود ؟ منکه همه هستیم از برای تو بود ، نبود ؟ آخر چرا محسنم ؟!! یادته یه زمانی من بهترین شاگردت بودم و سوگولی تو ، ضرب المثلت بودم ، همیشه از من می گفتی ، نمی گفتی ؟!! مدتها در پی ات بودم تا بپرسم آخر چرا ؟ چه خطایی کرده بودم که روزهای مرا چون شب ، و شبهای مرا تیره کردی ؟! در تمام این مدت انتظار کشت مرا ، تو خودت می دانستی که چقدر زیبا بودم و دلربا ، حالا چگونه میتوانی ندای رنجور و بهم ریخته ات را ببینی ؟! نکند تو محسن من نباشی ؟! نکند تو هم عوض شده باشی ؟ بخدا دیگر طاقت این یکی رو ندارم ... گل خوشبوی من همه طالبانم را همه مشتاقانم را به یک نگاه تو عوض نکردم من در عشقم به تو ماندم و چه زجرها که نکشیدم به همه پشت کردم و از همه ، چه چیزها که نشنیدم و فقط به یک لبخند تو همه را تحمل کردم ، و اینهمه رو فدای یک لحظه دوباره دیدنت کردم، بخدا دوست دارم ساعتها برات بنویسم ، اما نمیدونم تو همونی ؟ تو محسن منی ؟ وای اگه نباشی چکنم ؟ تو رو خدا بهم رحم کن ، نمیدونم چه کنم و اگه همونی نباشی که منتظرش بودم ، وای ...با اینهمه غم بی کس و تنها چه کنم ؟!! یادته عزیز این جمله تو بود . خدایا حالا که بهم رسوندی انگار کیلومترها ازش دورم ، کمکم کن تا بتونم تحمل کنم حتی اگه اونی نباشه که بخاطرش... نوشته شده توسط: ندا رهگذر ******* ************ ********************************* ************ ******* i لیست کل یادداشت های این وبلاگ ********************************* |
||||